به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین احمد عابدی طی گفت و گویی به سیره علمی و عملی علامه حسن زاده آملی پرداخته است که مشروح آن بدین شرح است:
* پیرامون چهره علمی، عرفانی و فلسفی علامه حسن زاده آملی، واژه و عناوین متعددی بیان شده که مهمترین عنوان، ذوالفنون است. اگر امکان دارد توضیحی درباره این عنوان و همچنین سیره زندگی ایشان بفرمایید.
لقب ذوالفنون بودن برای آیت الله حسن زاده آملی، بهحقیقت کلمه صحیح است. ایشان واقعاً جامع علوم مختلف بودند. خیلی از علما بودند که در رشتههای مختلفی صاحب نظر بودند و تخصص داشتند؛ مانند شیخ بهایی. ولی کسی که خود آیت الله حسن زاده آملی، از آن زیاد نام میبردند، مرحوم آملی، صاحب کتاب نفائس الفنون بود. صاحب کتاب نفائس الفنون، کتاب حاضر را در توضیح ۶۰ علم مختلف نوشته؛ یعنی ایشان در ۶۰ علم، مانند یک کسی که متبحر و متخصص باشد، اظهار نظر کرده. در کتاب حاضر از علم تجوید، ریاضیات، هیأت، طب، فقه، اصول و ... بحث کرده است. مرحوم آملی برای آیت الله حسن زاده بهعنوان یک الگو مطرح بود.
آیت الله حسن زاده در علوم مختلف نیز صاحب نظر بودند. ایشان علوم مختلف را بهخوبی خوانده بود، از ادبیات فارسی بگیرید که ایشان برخی از بابهای کتاب کلیله و دمنه را که ترجمه نشده بودند، به فارسی ترجمه کرد. ایشان در ادبیات عربی باز بههمین شکل، بسیار دقیق و فصیح مینوشت و حتی شعر عربی بسیار قراء و بلندی سرودهاند.
ایشان نهتنها در فقه و اصول مجتهد بود، بلکه مرجع تقلید بود و مقلد داشت. سالها بود که رسالۀ ایشان و مناسک حجشان چاپ شده بود و از ایشان تقلید میکردند. آیت الله حسن زاده آملی هم در فلسفه اشراق، هم مشاء و هم در حکمت متعالیه در بالاترین سطح علمی قرار داشت. علامه حسن زاده، کتاب شفاء را تدریس میکردند و در جایجای کتاب اظهار نظر میفرمودند. در کتابهای حکمت متعالیه، در بالاترین سطح علمی چه در زمینه فلسفه صدرایی، چه در زمینه کتابهای سهروردی و اشراقی قرار داشتند.
آن مرحوم در زمینه عرفانی، کتاب مصباح الانس را تدریس میکرد. مصباح الانس، کتابی بود که مرحوم آشتیانی در زمانی گفته بود که الآن در کره زمین کسی نیست که بتواند این کتاب را در دستانش بگیرد و بگوید من این کتاب را میفهمم. آیت الله حسن زاده در سطحی بود که این کتاب را تدریس میکرد و حتی امام خمینی(ره) نیز تعلیقهای بر این کتاب دارند.
آیت الله حسن زاده در علوم ریاضی و کتابهای نجومی تبحر داشت. میتوان گفت شاید بیشترین تخصص و کار آیت الله حسن زاده، درعلوم ریاضی و نجوم بود. اگر کسی بهتاریخ علم نگاه کند، بیشترین کتابهایی که علمای مسلمان در طول تاریخ نوشتهاند، کتابهایی درباره نجوم و هیأت است. آیت الله حسن زاده در هر دو علم، واقعاً متخصص بودند. شاید حدود ۳۰۰ آیه شریفه قرآن در این باره وجود دارد. بخش عمدهای از بحارالانوار، روایاتی است که درباره نجوم و هیأت نقل شده است.
حتی در ساخت آلات کروی یا نجومی، در قدیم علمی تحت عنوان اُکَر وجود داشت. آیت الله حسن زاده با وسایل مختلف کره یا اسطرلاب میساخت. اسطرلاب یک آلت نجومی است؛ اما خود ساختن اسطرلاب نیازمند علم است که کتابهای فراوانی درباره آن نوشته شده. در یکی از نکتههای کتاب هزار و یکنکته، چهل نوع آلت علوم هیأت و نجوم را نام میبرند که آیت الله حسن زاده همه اینها را خودش ساخته است. البته اینها از ابتکارات ایشان نیست، از قدیم این ابزارها ساخته میشد؛ اما اگر تنها یک کسی فقط کاربرد اسطرلاب را یاد بگیرد، هنر کرده است! خود علامه حسن زاده میفرمودند این ابزار مرتبط با ریاضی، نسخ شدن و قدیم و جدید ندارند.
طب قدیم، یکی دیگر از علومی است که علامه حسن زاده در آن تبحر داشتند. ایشان در علومی از قبیل علوم قرآن، تفسیر، تجوید، قرائت و بلکه علوم مختلفی که مرتبط با قرآن است صاحب نظر بودند. آیت الله حسن زاده در علم رجال بسیار متخصص بودند که حتی کتابی در این زمینه نوشتهاند. علامه حسن زاده علوم مختلفی را میدانست، قلم زده بود و کتابهایی نوشته که همه کتابهای ایشان ارزشمند و عالمانهای هستند. اگر کسی تنها فقط دو کتاب هزار و یکنکته و هزار و یک کلمه را در نظر بگیرد، به جامعیت و ذوالفنون بودن ایشان پی میبرد.
* یک بحثی که درباره علما مطرح میشود، این است که میگویند علما در میان مردم نیستند و آثار اجتماعی از آنها دیده نمیشود، بعضاً شنیده میشود که علامه حسن زاده در عالم خود بهسر میبرد و التفاطی به مباحث اجتماعی ندارد. اگر میشود در این زمینه صحبتهای خودتان را بفرمایید.
باید ببینیم در میان مردم بودن بهچه معنا است؟ اینکه کسی به فکر مردم باشد، مشکلات مردم را بداند و بهمردم سرکشی کند. اوایل انقلاب، آیت الله حسن زاده، امام جمعه آمل بودند. در آن ایام ارتباط زیادی با مردم داشتند. آن زمان، کمونیستها و چریکها به آمل حمله کردند و آمل به شهر هزار سنگر تبدیل شد، فرمانده اصلی مبارزه با کمونیستها و دفاع از شهر و مردم آمل، آیت الله حسن زاده آملی بود؛ نه اینکه ایشان را از سمت حکومت تعیین کرده باشند، بلکه آیت الله حسن زاده در آمل بودند و ایشان خود به میدان آمدند و لباس رزم پوشید و به دفاع از شهر پرداختند.
آیا این در میان مردم بودن است یا در عالم ملکوت بودن و عدم التفاط به احوال مردم است؟آیت الله حسن زاده تا آخر عمرشان از فداکاریهای شهدای آن موقع، فرماندهان و رزمندگان با عظمت یاد میکردند. ایشان واقعاً در میان مردم بود و همچون فرماندهای نظامی از شهر و مردم دفاع کرد.
آیت الله حسن زاده همیشه برای مردم جلسات مختلف برگزار میکرد. کتاب درسهای معرفت نفس ایشان که در سه جلد و بهزبان فارسی منتشر شده، درسهایی است که ایشان در شهر آمل یا تهران برای مهندسان و دانشجویان بیان کردهاند. این کتاب و جلسات نشان میدهد که ایشان در میان مردم بوده و برای آنها کلاس درس، عرفان و اخلاق داشتهاند.
یکی از کارهایی که شاید کمتر درباره آیت الله حسن زاده آملی بیان شده، این است که ایشان هر سال، خودشان با حق التألیف و این قبیل پولهایی که به دستشان میرسید، از آمل، چند کامیون برنج خریداری میکردند و آن را در قم و در میان فقرا توزیع میکردند. معمولاً اول ماه مبارک رمضان، منزل خود را پر از برنج میکردند و به افراد نیازمند میدادند. آیت الله حسن زاده، افرادی را داشت که شبها در شهرقائم که در اطراف قم و یکی از محلات مستضعف، افراد بیبضاعت را شناسایی و کمک میکردند.
آیت الله حسن زاده همیشه در میان مردم بود، به فقرا و مشکلات مردم رسیدگی میکرد. بخش عمدهای از کارهای مردمی ایشان به کسانی که به مریضیهای روانی و جسمی مبتلا بودند، مربوط میشد. من خودم کسانی را خدمت حضرت آیت الله حسن زاده بردم، آنقدر با این مریض صحبت کردند و بهقدری این مریض را خنداندند که آن مریض بعد از بازگشت از منزل آیت الله حسن زاده به من گفت: «اگر آیت الله حسن زاده یک جلسه دیگر با من صحبت کنند، من خوب میشوم.» ایشان به این شکل با مردم ارتباط داشت، مشکلات مردم را میدانست و با آنها صمیمیت داشت.
آقای حسن زاده آن بحثهای عرفانی، چله نشینیها را داشت؛ اما در میان مردم بود. خیلی از علما هستند که کمتر در میان مردم هستند؛ برای مثال در یک تاکسی بنشیند و از او درباره زندگیاش بپرسد. آیت الله حسن زاده این گونه زندگی میکرد؛ راننده و محافظی نداشت و با همین ماشینهای عبوری میرفت و با مردم ارتباط داشت.
نکته بعدی این است که ایشان روزی چند درس داشت و درس آیت الله حسن زاده از شلوغترین درسهای قم، بود. ایشان پیاده به درس میآمد و باز میگشت و با طلاب و مردم ارتباط داشت.
آیت الله حسن زاده شخصاً به مغازه میرفت و احتیاجات منزل را تهیه میکرد. من میدانستم که ایشان ساعت ۴ بعدازظهر در کوچه ممتاز یک لبنیاتی وجود دارد و خرید را انجام میدهد. معنای این حضور در میان مردم این است که میبیند مردم چه مشکلاتی دارند.
* درباره رابطه رهبر معظم انقلاب و علامه حسن زاده توضیح میدهید؟ از ظاهر امر این است که رابطه حسنهای با همدیگر داشتند. رابطهای دو طرفه که هم علامه ارادت به رهبری داشتند و همچنین رهبری نیز ارادت ویژهای نسبت به علامه حسن زاده داشتند. توضیحی درباره شکل این رابطه بیان میفرمایید؟ همچنین آیا ارتباط داشتن یک عالم دینی با رهبر جامعه خودش، جای مذمت دارد؟ برخیها هستند که فکر میکنند اگر کسی از رهبری و مسؤولین دفاع کرد، او دیگر مسیرش از مردم جداست. آیا این تفکر صحیح است؟
کشور همیشه نیازمند یک حکومت و رهبر است. هر کشوری نیازمند یک بزرگی است که باید حرف آخر را بیان کند. نیاز انسان به امنیت، از هر نیازی بالاتر است. انسانی که بترسد، خوابش نمیبرد؛ اما انسانی که گرسنه باشد، بخوابد، خوابش میبرد. نیاز انسان به امنیت، حتی از نیاز او به غذا بیشتر است. این موضوع به حکومت، نظام، رهبری و امثال این چیزها نیاز دارد. کشورهای دیگر شاید نگویند رهبر؛ اما همان اختیاراتی که ما برای رهبر قائل هستیم، آنها برای رئیس جمهور خود قائل باشند.
رابطه با حکومت اینگونه است که یک وقت یک کسی عضو حکومت است و بخواهد کارهای حکومت را توجیه کند، خیلی خوب نیست؛ اما این که هر کسی، در کنار حکومت باشد، هم نصیحت و راهنمایی کند و هم یک جاهایی باید مشکلات را گوشزد کند، خوب است؛ بهعنوان مثال آیت الله بهجت، همین نقش را داشتند. حتی غیر از عرفا، علمای بزرگی مانند آیت الله گلپایگانی، یک مرجع تقلید بود، چنین اخلاقی داشت. هرچند با حکومت نبود؛ اما علیه حکومت هم نبود. رابطه خوبی با امام(ره) داشت، انتقاد خود را بهجای خود داشت و تأیید را نیز به جای خود داشت.
رابطه آیت الله حسن زاده یا آیت الله جوادی و بقیه بزرگان با رهبر معظم انقلاب اینگونه است. اینها همه الگوهای ما هستند.
زمان جنگ، یک وقتی من خدمت آیت الله گلپایگانی بودم. خیلیها تصور میکردند که ایشان با انقلاب و امام همراه نیست. به ایشان گفتم که جبهه یک زمان در خانههای مردم است. در خانههای اینها میتوان نماز خواند یا غصبی است؟ اول جنگ، غذا در جبهه نبود. پرسیدم که در این منازل غذاهایی وجود دارد، آیا میشود از اینها استفاده کرد؟
آیت الله گلپایگانی در آن زمان فرمود که صاحبان منازل راضی هستند. به رزمندهها بگویید که در همان خانهها نماز بخوانند و از خانهها بیرون نیایند تا مجروح نشوند، هر چه هست در خانهها بخورند، بجنگند و دفاع کنند. اگر هم صاحب منازل راضی نیستند، من از باب ولایت اجازه میدهم.
چندوقت دیگر خدمت آیت الله گلپایگانی رسیدم. یک کسی آمده بود و گفته بود که میخواهیم برای گلپایگان، امام جمعه تعیین کنیم. نظر شما چیست؟ آیت الله گلپایگانی فرمود که این را بروید به آقای خمینی عرض کنید و هرچه ایشان فرمود عمل کنید. اظهار نظر بر من در این زمینه حرام است. آنجا در مسأله جنگ اظهار نظر کرد ولی در اینجا فرمودند که من اظهار نظر نمیکنم و جایز هم نیست اظهار نظر کنم.
در آنجا فتوای اول برای تأیید امام بود، برای همین اظهار نظر میفرمودند؛ اما اینجا در تعیین امام جمعه، منجر به تضعیف امام میشود. همه علما، همینطور هستند. تضعیف حکومت را جایز نمیدانند؛ چرا که کشور حکومت میخواهد و حکومت نیز باید تقویت شود؛ چون به نفع خود مردم است. در جاهایی نیز اظهار نظر میکنند تا تأیید کنند، هرجایی هم که انتقاد میکنند خوب و موجب میشود کشور ساخته شود. آیت الله بهجت نیز در جاهایی چنین اخلاقی را داشت. این مدت نیز آیت الله حسن زاده با رهبری این گونه بود. واقعاً رهبر معظم انقلاب را دوست داشت.
یک زمانی من خدمت آیت الله تبریزی بودم. نظر ایشان را درباره رهبر انقلاب جویا شدم و فرمودند: «من این آقا را صالح میدانم، در جای خودش هم انتقاد خودم را دارم.» عرض کردم که چرا این را صریحاً بیان نمیکنید؟ فرمودند: «صلاح نمیدانم که این را در میان مردم بگویم.» این آقایان و چه آنهایی که حرفی نمیزنند، ته دلشان همین است. در حکومت و هر حکومتی که باشد، ممکن است اشتباهاتی رخ بدهد و کسی به مردم ظلم کند، آن عالم نیز باید همیشه جانب مردم را بگیرد، اشتباهات را گوشزد کند؛ اما این علما دشمنان حکومت نیستند، حکومت را دوست دارند و میخواهند این حکومت قدرت داشته باشد تا به مردم خدمت کند.
* خود علامه حسن زاده در برخی از مباحث فلسفی و عرفانی، تفکرات خاصی داشتند، مانند وحدت وجود که در یک زمان خیلی سروصدا در قم داشت. درباره نظریات ایشان توضیح میدهید؟
آیت الله حسن زاده در فلسفه نوآوری داشتند به این معنا که حرف جدیدی زدند که هیچکس تا الآن بیان نکرده باشد، در فلسفه چنین نوآوریهایی کم پیدا میشود. برای مثال ممکن است بگوییم ملاصدرا، علامه طباطبایی و ... اینها واقعاً نقطههای عطفی در فلسفه هستند و ابتکاراتی دارند. ولی دیگران مانند آیت الله حسن زاده، شارح و مفسر همان حکمت متعالیه هستند و گاهی نوآوریهایشان به این معناست که تقریر جدیدی دارند؛ برای یک مطلبی فرض کنید که ملاصدرا یک دلیل آورده، تفسیر و تحلیل جدیدی از این دلایل ارائه میدهند.
برای مثال آیت الله حسن زاده کتابی درباره اتحاد عاقل و معقول مینویسند. قبلاً این موضوع وجود داشته، ولی ایشان، تحلیل بهتر، تفسیر بیشتر و شواهد بیشتری برای این موضوع میآورند. ایشان کتاب دیگری که درباره جعل یا درباره عالم خیال مینویسند، همینگونه است. آیت الله انصاری شیرازی بحث اینکه فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است یا خیر را بحث میکردند. مکرر بههمراه آیت الله حسن زاده آملی به منزل آیت الله انصاری شیرازی میرفتیم و ایشان نیز به منزل آیت الله حسن زاده میآمدند.
آیت الله انصاری شیرازی میفرمود: «فلسفه یونان شاید حدود ۱۰۰ مسأله فلسفی بوده که وارد عالم اسلام شده؛ اما الآن فلسفه در حال حاضر حدود ۷۰۰ مسأله دارد.» یعنی چیزی حدود ۶۰۰ مسأله توسط فیلسوفان مسلمان، ایجاد شده. بسیاری از این مباحث اصلاً در فلسفه یونانی مطرح نبوده. نوآوریهای مسلمانان درباره فلسفه، چندین برابر آن چیزی است که در کل فلسفه یونان بوده است.
در بعضی روایات وجود دارد که امام صادق(ع) ارسطو را با عظمت یاد کرده است. کتاب توحید مفضل، منسوب به امام صادق است و در اینجا امام صادق ارسطو را با عظمت یاد میکند. در کتاب محبوب القلوب دیلمی، روایاتی درباره سقراط، افلاطون و ارسطو نقل میکند که خود اینها شاگردان پیامبر بودهاند.
فلسفه نکاتی دارد که مورد اختلاف هستند؛ مانند اصالت وجودی یا اصالت ماهوی. یک کسی حرکت جوهری را قبول دارد؛ اما کسی دیگر آن را قبول ندارد؛ برای مثال ابن سینا مشایی است، سهروردی اشراقی است؛ اما این گونه نیست که این دو تفکر، ضد هم باشند. ابن سینا در مقام تعلیم و تربیت، مشایی است؛ چرا که در کلاس درس، تعلیم و تربیت باید به بحث، استدلال مناظره و دلیل بپردازند. البته مشاء تنها راه تعلیم و تربیت نیست. شاید روش اشراق را قبول داشته باشیم؛ اما این روش برای کلاس درس نیست. او باید سر کلاس مشایی باشد؛ اما در جای دیگر باید روش اشراقی باشد. این دو چیز ضد هم نیستند؛ هر کدام جای خود را دارند. بنابراین خود اینها باهمدیگر تعارض و تضادی ندارند.
کتاب الاتجاه الاشراقی عند ابنسینا در لبنان چاپ شده است. کتاب حاضر نشان میدهد که خود ابن سینا رویکردی اشراقی دارد. کتاب اشارات، اصلاً کتابی مشایی است؛ اما ابن سینا فراوان میگوید که «تحت هذا سرّ» یعنی میگوید با این وجود که من مشایی سخن میگویم؛ اما در اینجا یک سرّی وجود دارد که آن سرّ نکته اشراقی بحث است. بنابراین اینها باهم تضادی ندارند، بلکه مراتب مختلف یک چیزند.
حتی اگر میبینید موضع میگیرند و یکی موافق میشود، دیگری مخالفت و آن یکی تکفیر میکند، همه اینهایی که دم از مخالفت فلسفه میزنند معمولاً فرمایشات آیت الله خویی را قبول دارند. کسی آقای خویی را بهعنوان فیلسوف مطرح نمیکند، ایشان یک فقیه و اصولی بسیار توانمند است. ولی همین وحدت وجود را که در کتابهای آقای خویی نگاه کنید، پیدا میشود. اینگونه نیست که بگوییم آن آقا یک فیلسوف است، چنین حرفی زده و این آقا که فقیه است و فیلسوف نیست، آنها را قبول ندارد!
وحدت شهود هیچ مشکلی ندارد؛ اما درباره وحدت وجود، اگر کسی وحدت وجود مفهومی بگیرد، اینطور که در کتابهایی مانند بدایه، نهایه و اسفار اربعه بیان کند، هیچ مشکلی ندارد. آقای خویی نیز در کتابهای خودشان چنین مسألهای را دارند، قابل انکار نیست و بسیار بحث بدیهی است. وجود یک لفظی است که بر مصادیق متعددی صدق میکند. اگر کسی حرف و اشکال دارد، بر روی وحدت شخصی وجود و وحدت مصداقی وجود است.
اگر کسی، خدا را انکار کند، این کفر است؛ اما آیا اگر کسی دیوار را انکار کند کفر است؟ انکار خدا، نبوت و معاد یا چیزی که مستلزم انکار اینها هم که باشد، کفر است؛ اما انکار غیر خدا، کفر نیست. حالا اگر کسی غیر خدا را انکار کند که کفر نگفته است. این که سخن عرفا چیست، از قدیم مشهور بوده؛ آنها بیشتر سخنان را رمزی بیان میکردند. همه دیوان حافظ به رمز نوشته شده. از همان بیت اول تا آخر آن رمز وجود دارد. حتی خود قرآن کریم رمز دارد. اگر یک کسی، یک حرفی را بیان میکند؛ اما رمزی است، ما باید ظاهر کلام را بگیریم یا اینکه باید به آن رمز پی ببریم؟
* کدام جنبه شخصیتی علامه حسن زاده به نظر شما برجستهتر است و اگر شما بخواهید علامه حسن زاده را معرفی کنید، با این جنبه از شخصیت معرفی میکنید؟
با دو جنبه؛ یکی این که علامه حسن زاده واقعاً عالم بود. بهاین معنا که دوست داشت تمام وقت خودش را برای مطالعه بگذارد. خودش میفرمود که اگر خدای متعال بخواهد من را به جهنم ببرد، من را به یک کتابخانه میبرد و میگوید به این کتابها دست نزن. پشت جلد را نگاه کن ولی آن را نخوان. ایشان واقعاً عاشق کتاب و مطالعه بود. جنبه دیگر آیت الله حسن زاده بحث سیر و سلوک و معنویت ایشان بود. کتابهای دعا، اخلاقی و عرفان را واقعاً خوانده بود و بدان عمل کرده بود. چلهنشینیها، اذکار و نکاتی که در روایات آمده را عمل میکرد. برای مثال فرض کنید در روایتی آمده که اول ماه مبارک رمضان تا شب بیست و سوم، هر شب ۱۰۰ مرتبه سوره دخان را بخوانید. سوره دخان حدود ۳ صفحه قرآن است. ۱۰۰ بار بخوانید میشود ۳۰۰ صفحه قرآن که تقریبا نصف قرآن است. اقلاً هفت ساعت وقت نیازدارد تا شما ۱۰۰ مرتبه سوره دخان را بخوانید. این بزرگوار از ابتدای ماه مبارک رمضان، این کار را میکرد.
آیت الله حسن زاده کل قرآن را در نمازهای مستحبی یا نافله می خواند. ایشان بهشدت انسان متعبد اهل نافله، تهجد، ذکر، چله نشینی و سیر و سلوک بود. ایشان در هر دو جنبه علم و عمل سرآمد بود.
* بهعنوان آخرین مطلب درباره علامه حسن زاده چه نکتهای را بیان میفرمایید؟
آقای حسن زاده یک روز میفرمود: «من برای درس اسفار خدمت آقای رفیعی قزوینی رسیدم. اولین جلسهای که رفتم، ایشان به من گفت که آقای حسن زاده، قبل از شما یک سیدی به درس من میآمد. به او میگفتند «آقا روح الله» او خیلی آدم زیرک و چیز فهم بود و او در آینده یک کارهایی خواهد کرد.» آقای حسن زاده آملی، هر چیزی که ابتکار و نوآوری خودش بود را هرگز و هرگز به خودش نسبت نمیداد. در کتابهای دیگران میگشت چیزی را پیدا میکرد و بعد میگفت مقصود او، این بوده است.
ایشان هیچ وقت به دیگران اشکال نمیکرد. کلمات دیگران را میآورد، توجیه میکرد و میگفت مرادشان، این است تا یک وقت به بزرگان اشکال نگیرد. اگر کلامی اشتباه بود، توجیه میکرد و میگفت مراد، این بوده است؛ یعنی هرگز به کسی اشکال و اعتراضی در زمینه علم نمیکرد. در علم این توصیهای به ماست.
آقای حسن زاده در عمل هم خیلی به مردم کمک و رسیدگی میکرد. اینکه بعضی مواقع کسی را به منزل راه نمیداد، در آن مواقع مشکل داشت. یا کسالت و مشکلاتی داشتند که قابل بیان نیستند. ایشان واقعاً به فکر مردم و خدمت به مردم بودند.